در بین من و عشق هوس فاصله انداخت
کم کم دل من برد و سپس فاصله انداخت
تا آخر خط، یک دو قدم فاصله ام بود
این یک دو قدم نیز نفس فاصله انداخت
من تازه کبوتر شده بودم، که به ناگاه
بین پر و پرواز ،قفس فاصله انداخت
افسوس که هنگام سفر ،خواب دم صبح
در بین دل و بانگ جرس فاصله انداخت
ای بخت بخشکی که میان من و مستی
هر شب غضب چشم عسس فاصله انداخت
امشب منم و یک سفر تازه ،اگر چه
ذر بین دل و عشق،هوس فاصله انداخت.
سلام.
هادی جون بازم که هنوز تو عشق و عاشقی سر میکنی.فقط می خواستم بگم بعضی از بی جنبه ها عشق رو با هوس قاطی میکنن.که این جور افراد فقط به درد لای جرز می خورن.
البته من تو رو میشناسم و می دونم که اهل این جور کارها نیستی.
موفق باشی
با دستانش چشمان مرا بست تا بگویم کیست؟ خیس شد دستانش وقتی که گفتم خویشتنم .. .
سلام
خسته نباشین
شعر زیبایی بود
کاش هیجوقت هوس نبود فقط عشق بود